در سلام نماز مغرب بود
مسجد از ازدحام، خالى شد
واژههاى كلام مردم شهر
از علیك السلام، خالى شد
بین پس كوچههاى نامردى
كوفه تنها گذاشت مردش را
با كمى سنگ از سرش وا كرد
روزه دارىِ كوچه گردش را
هیچ كس بار آن مسافر را
از سر شانهاش پیاده نكرد
واى بر حال منبر كوفه
كه از آن مرد استفاده نكرد
كلمات كه "این چه كارىبود؟"
دائماً راهى صدایش بود
التماسى شبیه"كوفه میا"
سر سجاده دعایش بود
هیچ كس پا به پاى او غیر از
سایه از پشت سر نمىآمد
روشنائى خانهها رفتند
سایهاش هم دگر نمىآمد
خواست تا نامهاى اجیر كند
به سوى كاروان نشد كه نشد
شرحى از حال ماوقع بدهد
به امام زمان نشد كه نشد
عاقبت مرد بى كس كوفه
سر دارالعماره جایش بود
سر دارالعماره كوفه
آن مكانى كه از خدایش بود
گریه مىكرد و زیر لب مىگفت
با لبى تشنه با دلى گریان
السلام علیك یا مظلوم
السلام علیك یا عطشان
لب و دندان چه قیمتى دارد؟
لب قارى اگر سلامت باد
همسرش همتنش خدا را شكر
سر راه بنفشهها افتاد
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط:
برچسبها: